دمپايي!
نوشته شده توسط : nicetome

دمپايي!

 

با اجازه آقاي فريدون مشيري
 

بي تو اي برق، شبي باز از آن كوچه گذشتم

 

همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم»

 

بند رخسار تو در رفت ز تنبان نگاهم

 

چاله آمد سر راهم

 

پاي بي صاحب من «زرت» در آن چاله فروشد

 

هيكل گنده مخلص دمرو شد.

 

**

 

در تهي خانه جيبم، غم قبض تو درخشيد

 

بر سماور كده نفتي ذهنم،

 

قوري ياد تو اي برق خروشيد،

 

چايي خاطره جوشيد!

 

«يادم آمد كه شبي با تو از آن كوچه گذشتم»

 

پي ديوار نگشتم.

 

توي آن چاله لوله‌كشي آبكي گاز فزرتي

 

نفتادم، نفتادم.

 

با تو گفتم كه تو گهگاه كجايي؟

 

وصل ناگشتن از آن به كه بيايي و نپايي

 

لامروت، تو مگر دشمن مايي؟

 

«من ندانستم از اول كه تو بي‌مهر و وفايي!»

 

**

 

بغض در سيم تو پيچيد

 

نور در چشم تو ماسيد

 

اُفت ولتاژ تو افزود بر اندوه نگاهت،

 

يادم آيد كه تو گفتي:

 

برق، ايينة آب گذران است

 

همه تقصير از آن آب روان است

 

تو كه امروز چو مجنون زپي ليلي برقي،

 

باش فردا كه ترا خشك، دهان است...!

 

سيل بر ريش تو خنديد

 

اشك از مشك تو غلتيد

 

موش شب، جيغ بنفشي زد و ناليد.

 

**

 

باز گفتي كه مكن عيب، تو برما

 

پنج سال دگري صبر بفرما!

 

آش توليد شود پخته ز كشك و نخود و لپه صنعت!

 

-‌‌ نصب كن آينه در هر طرف خود

 

همه چيزي شود آن روز فراوان!

 

فقط از «برق» كمابيش خبر نيست!

عکس عاشقانه جدید و عکس های عاشقانه جدید

عکس عاشقانه نوشته های و عکس نوشته های عاشقانه خفن

عکس عاشقانه متن دار و عکس متن دار عاشقانه زیبا

عکس های عاشقانه و تصاویر عاشقانه





:: بازدید از این مطلب : 13
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 20 دی 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: